موضوعات مرتبط: شعر عاشقانه ، ،
برچسبها: گل و خار , گل وا شده , گل شکفته , شعر گل و خار , سلام گل , شعر رمانتیک ,
افسانه مردم
ديدم او را آه بعد از بيست سال
گفتم : اين خود اوست، يا نه، ديگري ست
چيزكي از او در بود و نبود
گفتم : اين زن اوست ؟ يعني آن پري ست ؟
هر دو تن دزديده و حيران نگاه
سوي هم كرديم و حيرانتر شديم
هر دو شايد با گذشت روزگار
در كف باد خزان پرپر شديم
از فروشنده كتابي را خريد
بعد از آن اهنگ رفتن ساز كرد
خواست تا بيرون رود بي اعتنا
دست من بود در را برايش باز كرد
عمر من بود او كه از پيشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
باز هم مضمون شعري تازه گشت
باز هم افسانه مردم شد او
برچسبها: افسانه مردم , زیباترین وبلاگ , شعر رمانتیک , دنیای شعر ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد